با سلام
زنگ زده بودم به یک از دوستانم که بگم..
گوشی رو که برداشت یه بغضی تو صداش بود این همون داداش علی همیشگی نبود ، که سربسرش میزاشتم ! البته اونم کم نمیورد ها..
گفتم علی جان چی شده،..
گفت سعید خاطراتم دونه دونه دارن پر میکشن..
گفتم چی شده..
گفت الان داره از سر خاک پسرخاله و پسرعموش برمیگرده ..
هنگ کردم ! آخه میدونید علی تازه پدربزرگشو از دست داده بود و چنتا از فامیل های دورشو..
داداش علی موذنی عزیز خدا صبرت بده..
نمیدونم چی بگم
خدا هرکسی رو با روشهای مختلف امتحان میکنم ، میگم خداجون هرچی صلاح بدونی همون بهتره فقط خودت مثل همیشه وبیشتر از همیشه کمکمون باش..
اَللّهمَ صَلّّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمد